تـــو رو حـتی تــو رویــامــم نــدیــدم
ولی یــه عــمـره جــات خــالـیـه پـیـشـم
نـدیــدمـت، چـه احـســاس غــریـبی
نــدیــدم و بــرات دلـتـنگ مــیشـم
همـش حـــس مـیکنـم نــزدیک میـشی
تــو حتـی خــواب و رویــامــو گــرفـتـی
خـــودت احــساسـمـو درگـیــر کــردی
خـــودت تنـهــایی دنـیــامــو گــرفـتی!
دیـــروز پــشت خــاکــریــز بــودیــم و امـــروز در پــناه مــیـز !
دیــروز دنــبال گــمنـامی بــودیم و امــروز مــواظـبیم نـاممــان گــم نـشـود !
جــبـهه بــوی ایـمــان می داد و اینــجـا ایـــمـانـمان بــو می دهــد . . . !
نامــم را پـاک کــردے ، یادم را چــه مـے کنــے ؟!
یادم را پاک کـنـے ، عـشقــم را چـه مـے کنـے ؟!...
اصـلا هـمــه را پـاک کــن ...
هـر آنــچـــه از مـــن دارے ...
از مــن که چیـزی کـم نمـے شود...
فقـط بگــو با وجـدانــت چـه مـے کنـے ؟!
شـاید...؟!
نکنـد آن را هـم پـاک کــرده ای ؟!!!
نــــــــه!! شــدنــے نیســت...
نمـے توانـے آنچـه را نــداشتــے پاک کـنـے !
می شود در همین لحظه از راه برسی و جوری مرا در آغوش بگیری
که حتی عقربه ها هم جرات نکنند از این لحظه عبور کنند ؟
دلم آویزان است از عکس کسی
که عکسش آویزان است ، بر دیوار کسی...
با خودم عهد کرده ام که دیگر به کسی دل نبندم ، خوب میدانم
نه کسی برایم “او” میشود نه من برای کسی “من”...
روزگار با حواسم Angry Birds بازی میکند !
پرتش میکند سمت تو
تقویم امسال من باز هم سپید ماند
اتفاق ها منتظر تو اند !
تلاش برای زنده کردن یک رابطه از دست رفته
مثل اینه که بخوای یه چای سرد شده رو با ریختن آب جوش گرم کنی
نه رنگش مثل اول میشه نه طعمش...
تقویم امسال من باز هم سپید ماند
اتفاق ها منتظر تو اند !
نمی خواهم خاطره ی فردایم شوی !
امروز من باش ، حتی لحظه ای . . .
دلم شکسته است و هرچه می گردم تکه هایش جور نمی شود
مگر می شود به یک عاشق وصله های ناجور چسباند !
نه هوا خراب است ، نه حواسم پرت است و نه کسی دلم را شکسته !
فقط
کمی از من هوای کمی از “تو” را دارد . . .
همیشه سخت ترین نقش نمایش
به بهترین بازیگر تعلق دارد
شاکی سختی های دنیا نباش
شاید تو بهترین بازیگر خدا باشی . . .
بغض کرده ام ، این بغض لعنتی با هیچ چیز نمی شکند !
جز با صدای تو ، صدایت را می خواهم
هستی ؟
عادت به مسواک زدن ، دندانها را سپید میکند
و تکرار هر شب خاطرات ، موها را . . .
در تمام دارو خانه ها موجود است
نرم کننده موی سر
نرم کننده پوست دست
کاش می شد برای نرم کردن دل تو هم ، نسخه ای گرفت . . .
با کسی باش که “تو” را بخواهد
نه کسی که تو را “هم” بخواهد . . .
تـمـــوم آرزوی مـــن داشــتـن عـشــق تــو بــود . . .
جــدایـی شــد قـسمـت مــن ، نـفـریــن بـه چــشـم هــای حـسـود !
فـکـر نـمـی کـردم تـو یـه روزی از مــن و عـشقـم بـگــذری . . .
یـا کـه بـخــوای واســه کـسی یـه جـا تــو قـلــبـت بـزاری !
آخـه با رفـتـن تـو عــشـق هـم از ایـنـجـا دیـگـه رفــت . . .
حــالا فـقـط خــاکـستـر خــاطــره هــات مــونــده و بــس !
تــو رفتـی و آسمــون دل ابــرهــای بـارونی کــشیـد . . .
چـشم هـای خـیـس و غــم زدم اشـکـ هـای شــور رو می باریــد !
خـــوب حـــرف زدن بـلـد نـیسـتـم . . .
آدم ِ جــالبـی هــم نیـستـم . . .
امـــا جــوری دوســتـت دارم . . .
که وقـتی نـیسـتی گــریــه می کـنـم . . .
☺گــآهـــی בلــتـــ از کـ ωـــآیــی مـیگـیـــرهـ کـــهـ فــکــــر مــیکــرבیـــــ :☺
بــآ تــمـآمــ آבمـهــآی کـنــآرتــــــ فـــرقـــ ב ــآرنــــ!!!
خـوבشــونـــ . . . בنـیــآشـونــ . . . زنـבگـیــشــونـــ . . .
و بــعــב بـفــهــمــیــ کـهــ בنــیــآیـــی نــב ــآرنـــ
کـهـ بــخــو ــآنــ بــهـ خــآطـــرش زنـבگـــی کـُـنــن،
ایـــنــ آבمــهــآ وجـوבشـــونـــ هـمـــ تــو ذهــنــتــــ زیـــآבیـــهــ
چــهـ بـرωــهــ بــهــ زنــבگــیــتــــ...!!
زندگی به من اموخت که هیچ چیز از هیچ کس بعید نیست...
كاش ميشدزندگي را هم عوض كرد....!
مثــله «چایي»
وقتي كـه «ســـرد» ميشود…
هیــــــــــــــس.....سکــــــــــــوت پیشـــــــه کن....
این دنیــــــــــــا....
خـــــــــــالی از وجـــــــــدان ست...
وجــــــــــدانهـــــــــــــا در خواب بســـــر میبرند....
مگـــــــر دنیایی که پر شده از خیانت و دل شکستن....
حــــــــرفی از وجــــــــدان باقی میماند؟؟؟
دلتنگــــــی
خــیابــان شلـوغــی استــ
کـه تـــو در میــــانه اش ایســــتاده بــاشی
بـبینـــی می آیـــــــند
بـبینـــــی می رونـــــد
و تو همچنـــــان
ایستـــــــاده بـاشـی!!
تنها چیزی که باید از زندگی آموخت
فقط یک کلمه است
* میگذرد *
اما دق میدهد تا بگذرد...
بعضی درد ها و حرف ها مثل چایی می مونن
با گذشت زمان سرد میشن اما
تلخیشون از بین نمیره...
زمان هیچوقت دردی را دوا نمیکند . . .
این ما هستیم که به مرور زمان به درد عادت میکنیم . . .
کاش میشد سرنوشتم را از سر بنویسم
سرنوشتی که از سر نوشته شود
میشود نقطه سرخط...
نگاهت کافیست تا دوباره در هوای آمدنت بمیرم
تو همیشه دعوتی راس ساعت دلتنگی...
سخت است
فراموش کردن کسی
که با او همه چیز و همه کس را فراموش می کردم !
ﺷﺎﯾﺪ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ،
ﯾﮏ ﻧﻔﺮ،
ﯾﮏ ﺟﻮﺭﯼ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ
ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺶ
ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﻫﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﻮﺩ !
شاید . . .
خدايا
يك مرگ بدهكارم وهزارآرزو طلبكار
خسته ام
يا طلبم را بده
يا طلبت را بگير...
من خدایی دارم ، که در این نزدیکی است
نه در آن بالاها
مهربان ، خوب ، قشنگ
چهره اش نورانیست
گاهگاهی سخنی می گوید ، با دل کوچک من، ساده تر از سخن ساده من...
او مرا می فهمد ، او مرا می خواند ، او مرا می خواهد...
رفت؟
به سلامت!
من خدا نیستم بگویم:
صد بار اَگه توبه شکستی باز آی!
آنکه رفت...
به حرمت آنچه با خود بُرد حق بازگشت ندارد!
رفتنش مَردانه نبود!
لااقل مَرد باشد برنگردد!
خط زدن بر من پایان من نیست...
آغاز بی لیاقتی اوست!
دسـتــــ بـه “صورتـمــــ” نـزن …!
می تـرسم بیـفتـد …
نقـابــــــ ِ خنـدانـی کـه بـر چهـره دارم …!
و بعــد …
سیـل ِ اشـک هـایـم “تـــــــــــو” را بـا خـود ببــرد …!
و بـاز …
من بمانم وتنهــــــایی …!!!
… تنهـــای تنهـــا …!!!
براي دل خودم مي نويسم ...
براي دلتنگي هايم
براي دغدغه هاي خودم
براي شانه اي که تکيه گاهم نيست !
براي دلي که دلتنگم نيست ...
براي دستي که نوازشگر زخم هايم نيست ...
براي خودم مي نويسم !
بميرم براي خودم که اينقدر تنهاست !.!.!.!
دوست داشتنَت
گنـــــــــــاه باشد
یا اشتــــباه
گناه می کنم ، تـــــو را
حتــــــی به اشتباه …..!
روزگار گفت :
عمرت را به بهای دنیا بفروش !
گفتم : نفروشم ....
...
اندک اندک آنرا گرفت
بی آنکه بهای آن را بپردازد....